نتایج جستجو برای عبارت :

«ایرانی بودن» و «تاوان دادن»

به جایی رسیده‌ایم که «ایرانی بودن» معادل «تاوان دادن» شده است.
امید به آینده؟ اندک؛اعتماد اجتماعی؟ ضعیف؛عدالت اجتماعی؟ بر باد رفته؛آزادی اجتماعی؟ لنگ لنگان؛شکاف طبقاتی؟ عمیق؛آسیب‌های اجتماعی؟ فزاینده؛سلامت روانی مردم؟ پریشان؛سیاست و حکمرانی؟ دروغ؛اقتصاد و اشتغال؟ ویران‌شده؛
و حال می‌توان اندوهگین و عاجزانه اعتراف کرد؛ اهل ایرانم، روزگارم خوب نیست...
مسعود زمانی مقدم
تاوان فریب!
مردی پشت بر الاغش، در حالی که تکه ای علف تازه را با ریسمانی به سر چوبی بسته و آن را روبروی حیوان آویزان کرده، نشسته بود.  حیوان بیچاره همانطور که به طمع خوردن علف، ساعت ها پیش می رفت، مرد را نیز جابجا می کرد.
مردم با دیدن این صحنه به هوش و درایت مرد احسنت می گفتند، که ناگهان پیامبر .ص. را دیدند که با خشم آنها را  نظاره می کند.
پیامبر فریاد زد: ای مرد! آیا از خداوند حیا نمی کنی که مرکبت را فریب می دهی؟.
مرد متعجب و شرمگین گفت: ای رسول خدا!
تو این موقعیت ها فکر میکنم که اینجا چکار میکنم؟ چرا باید مجبور به تحمل این رنج باشم؟
.
.
.
به جبران خطایش عشق را در ما برافروخت
و شاید عشق، شاید عشق، تاوان بوده باشد
(سجاد کریمی)
.
.
.
یکدفعه این آیات به یادم میاد (یا به یادم میاره):
إنّ الانسانَ خُلِقَ هَلوعاً. إذا مسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً. و إذا مسّه الخیرُ مَنوعاً
(آیات ۱۹ تا ۲۱ سوره معارج)
.
.
.
و من دارم جز میزنم.
و تنها دلخوشیم اینه که تاوان باشه!
در بعضی طوفان‌های زندگی، کم‌کم یاد می‌گیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
متوجه می‌شوی بعضی را هر چند نزدیک، اما نباید باور کرد.
متوجه می‌شوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد.
می‌فهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمی‌توان شناخت.
و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،
آگاه‌شدن تاوان دارد؛ ممکن است در حین آگاه‌شدن درد بکشی،
این آگاهی دردناک است
اما هرگز تلخ نیست...
این حوالی یک نفر دارد مربای آلبالو می‌پزد. و من دلم برای مادرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد از آب‌سردکن‌های کنار خیابان از دست‌های بزرگ پدرش آب می‌خورد. و من دلم برای پدرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد تولدی را تبریک می‌گوید. و من دلم برای او تنگ شده.این حوالی یک نفر دو ساعت است که زل زده به سقف در جستجوی خطی برای نوشتن. و من دلم برای نوشتن تنگ شده. من دلم برای همه چیز تنگ شده. برای همه‌ی چیزهایی که حق داشتم کنارم باشند و نیستند.زویا پیرزاد
فکر کنم اولین آرزوم ،آرامشه ، در کنارشون...
وقتی ارامش نیست ، اگه یه روز نباشن؟ حتی باااینکه بدم میاد ازش ، چی میشه زندگی؟!
عمیقا نگرانم ، نگرانم بدبختی ها بیشتر شه ، چه بیچاره ایم ما نه،؟!
خدایا اگه دقت کنی ، یه دلخوشی کوچیک هم ندادی میدونی؟!
بیچاره تر از بیچاره میکنی و هی ناشکری کنیم بیچاره تر میشیم ، خدایا چی بگم بهت؟!
چرا اینطوری میکنی باهامون؟!
چرا میخوای بدبخت ترم کنی؟
من میدونم اتفاقای بد دارن نزدیک میشن...
از همچی بدم میاد خدا ، به هیچی اع
گاهی برای پی بردن به یک اشتباه، باید تاوان سختی در زندگی پرداخت …مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر که حسرتش تا ابد بر دلت باقی می ماند …مثل باختن زندگی و مالی که برای بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی …مثل تنها شدن ،زخم زبان خوردن ها و یاحتی تحقیر شدن …آخر سر هم باید بروی مُهر تجربه را پای این اشتباهات بزنی !اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد و دیگر آن من سابق نمی شوی
«مردکی را چشم درد خواست.پیش بیطار (دام پزشک)رفت که دوا کن.بیطار از انچه در چشم ستوران می کرد ،در دیده او کشید و کور شد.حکومت (شکایت)به داور بردند.گفت:براو هیچ تاوان نیست.اگر این خر نبودی بیش بیطار نرفتی»
در روزگاران قدیم مردی چشم درد گرفت وپیش دام پزشک روستا رفت که بیماریش را مداوا کند.دام پزشک از دارویی که برای چشم درد چهارپایان و حیوانات می زد به مرد داد.زیرا که تنها چنین دارویی داشت برای مداوای چشم درد. دام پزشک داروی حیوانات را در چشم مرد کش
دشتی پر از گیاهان مختلف
ناگهان آتش
سرتاسر دشت پر از تاول و تاوان
تاوان غفلت
یک قطره اشک
اما چه سود؟
این فقدان دریای اشک طلب دارد
به جبران
آتش آمد و رفت و همه چیز را سوزاند
خاک را بارور کرد
زایشی نو
گیاهانی جوان، بی‌خبر از آنچه گذشته و آنچه بر سرشان خواهد آمد
و من
منی نظاره‌گر این نابودی و بودش
منی ورای تمام اتفاقات
منی هربار با چشمی تازه گشوده
منی آگاه به زمان
لبخند می‌شوم... :)
امروز که داشتم زیر تیغ تاوان رو ویرایش میکردم به بخشهایی رسیدم که یادم رفته بود اینا رو خودم نوشتم و چند دقیقه روشون مکث کردم. این هم یکی از عجایب نویسندگیه دیگه!
پ.ن: این آخرین ویرایشه این رمانه.

باز هم اگه به این قسمت ها رسیدم باهاتون به اشتراک میگذارم.
اسم رمان: تاوان عشق
✏️نویسنده: فاطمه قاسمی
ژانر : #عاشقانه / #غمگین
تعداد صفحات: 395
خلاصه:
جانا، دختر نوزده ساله‌ای که به خاطر گذشته‌ی تلخ و دردناکش از جنس مخالف متنفره؛ حالا تو زندگی ابری‌اش یه پسر مهربان و عاشق آفتابی می‌شه، بی‌خبر از اینکه جانا...
#کاربر_انجمن_قلم_سرخ
#انجمن مارو به دوستاتون #معرفی کنید
•• @qalamesorkh ••
•• qalamesorkh.blog.ir ••
•• instagram.com/qalamesorkh ••
برای دانلود فایل PDF کلیک کنید.
برای دانلود فایل APK کلیک کنید. 
برای دانلود فایل EPUB
مینا چادر سیاه به سر،راهروهای زندان را طی میکند. همسرش قرار است صبح فردا اعدام شود و میشود و ما همان دقایق ابتدایی قدم می گذاریم به یک سال بعد.   هنوز سیاه تن دارد و جان میکند برای نان خانه. پدر و برادر شوهرش اگرچه هستنداما وضع بهتر ندارند و البته که میخواهد مستقل باشد. دختر کوچولوی شیرینِ فیلم بینِ ناشنوایش هم هست.و زن همسایه که تنها همدم  اوست که نه عزادار است و نه غم نان دارد اما کمتر از مینا رنجور نیست میگوید : کاش خبر مرگ شوهر مرا می اورد
از تابستان پارسال مدام در حال تقلا بوده ام
که درس هایم را پاس کنم تا بتوانم سر چهار سال تمام کنم. در اصل هنوز دارم
تاوان کم کاری های سال اول دانشگاه را می دهم. کلی کتاب و درس های نخوانده
روی هم تلنبار شده که باید چهار سال زمان را به شکل منطقی بینشان تقسیم می
کردم ولی در اثر ندانم کاری هایم همه فشارها روی هم جمع شده و با اینکه
دوباره ترم تابستانه برداشته ام هنوز نمی توانم با قطعیت بگویم این سال
تحصیلی با بقیه همکلاسی هایم فارغ التحصیل می شوم.
سر انگشتانم که میسوزد یعنی وقت نوشتن از توست
بیا در خیالم آرام بنشین ؛ میخواهم صدای نفس هایت را بنویسم مهربان.
سال هاست که من با خیالت سر می کنم زندگی را... و با خودت عاشقی!
آری 
کنارم که هستی ، زمان هم مثل من دستپاچه میشود ، عقربه ها دوتا یکی می پرند !
اما همینکه می روی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم! جانم را می گیرند ثانیه های بی تو بودن...
گاهی وقت ها آدم ها از یک جایی به بعد ؛
از یک روزی به بعد؛
از یک نفر به بعد ؛
دیگر هیچ چیز برایشان مع
شهادتت تو این لحظه شوک برانگیز ترین خبری بود ک میتونستم بشنوم...
انقلابی ، ضد انقلاب ، مسلمون ، کافر و... با هر عقیده و تفکری ک باشی اگ از کارهای حاج قاسم خبر داشته باشی از شجاعتش از ... الان دلت خونه...
آمریکا باید تاوان پس بده و میده...
شهادت مبارکت حاج قاسم...
دورم. خسته از نوشتن. خسته از بودن ، خسته از نمیدانم ها و خسته از میدانم هایی که بعیدند... دورند... که باید فراموش شوند و نمیشوند! از این زیادی بودن ها...
گم کردن لبخند چه آسان بود در هجوم بی امان ِ مسیر بزرگ شدن... گم کردیم و گم شدیم در خود... در هیاهوی زمانه ی طبل های تو خالی... گشتیم و تهی شدیم از عشق در قوانینِ بی رحمِ تصاحب ها که "داشتن" درد مشترک ما بود، تهی از دوست داشته شدن! همانگونه که روزی سهراب نوشته بود: "حیات نشئه ی تنهایی است!"
گفتنی ها زمانی گف
چندسال پیش یه کلیپ کوتاهی از چندتا خانم مسن پخش شد که به شدت دوستش داشتم.
یه جا میگفتن:
جوون های امروزی به جای "بودن"، همه اش مشغول "انجام دادن" هستن. درحالی که بودن (Being) خیلی مهمتر از (Doing) انجام دادن هستش. آدمای این روزا وقت "بودن" ندارن، چون سرشون با هزار تا کار ریز و درشتی که باید انجام بدن و ممکنه واقعا ارزشی هم نداشته باشه، گرمه...
"بودن" یادشون رفته و فقط "انجام دادن" براشون مونده...
 
راستش خیلی سعی کردم که بیشتر توی حالت "بودن" سر کنم تا " انجام
تاوانِ تاوانِ تاوان
وقتی یه سری چیزارو میگم ، بدش میاد مامان ، اما حقیقتِ ...
 چقدر بی خود مثل دلقک باشم که فکر میکنه هیچی حالیم نیست
هیچ دغدغه ای ندارم
هیچ غصه ای ندارم
حتی یه هم صحبت تو خونه هم ندارم ... ... 
گاهی وقتا باید مُرد تا یکم به خودشون بیان... 
چشمِ من اروم ببار..‌
دیگه خودمو نمیشناسم.نمیدونم چه کار خواهم کرد.
 
آخداکسی رو جز تو ندارم:)و فقط تو حالمو میدونی.اسماءواگذارت میکنم.نمیدونم چه تاوانی خواهی دادولییک سال و دو ماه و بیست و پنج روزی که به امیدت جون کندمو یه عمر زندگیمو با یادت ساختموهمش آوار شد رو سرمهر لحظه جلو چشممهو قلبمو شکسته. بدجورم شکسته.و این خیلی تاوان داره :)سَیَسالک الله عن کل قلب کسرته 
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهایی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.....
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم....
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.....
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.....
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم....
۵- از با خواهرم بودن....
۶-با برادرم بودن....
۷-با خواهرزاده هام بودن....
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن....
۹-با خواهرشوهرهایم بودن....
۱۰-با بچه های خواهرشوهر ها بودن....
۱۱-با برادرشور و جاری بودن....
۱۲-در
 
بہ تو من مے بالم
و بہ هـر بغض نجیبے ڪہ دل تنگم را
بہ هـواے مددے یاد تو مے اندازد
 
 
 
بہ تو من مے بالم
و بہ اندوہ عمیقے ڪہ میان من و توست
عمق یڪ قطرہ ے اشڪ
اوج یڪ بوتہ ے نور
ڪہ مرا مے برد از خلسہ ے بودن با تو
تا بہ سرسبزترین نقطہ ے اوج
تا بہ آبادترین قلہ ے دور
 
 
 
بہ تو من مے بالم
بہ هـمین قطرہ ے اشڪ
و بہ سرچشمہ ے دنجش ڪہ در آن
نقش تصویر تو را مے بینم
نہ بہ اندوهـ 
بہ مهـر
دیدہ ام مے گرید
لبت آرام تر از آب بہ من مے خندد...
 
 
 
 
بہ تو من مے بالم ...
و بہ خ
متن آهنگ عذاب عرفان عسگری
Azab Erfan Asgari
تکست آهنگ در ادامه ...
 
عذاب یعنی زندگی بی تو عذاب یعنی قرص خواب آور
یک عمر با این درد جنگیدم عذاب یعنی زندگی بی حرف
من با سکوت تو شکست خوردم این زندگی تاوان تلخی داشت
هرگز نپرسیدم چرا رفتی(این مرد از عشق تو سهمی داشت)۲
( بی تو سر کردن زندگی نیست این که تنهاشم زندگی نیست
بی تو باید با دردام بسازم بعد تو هیچی مثل قبلنا نیست)۲
چیزی نپرس از حال این روزام هرلحظه مرگ بامن هم آعوشه.
تو کاری کردی با زمان من که لحظه لحظه
همین دنیا سرای رسیدگی به تک تک اعمال هست.
توی همین دنیا اینقدر زنده میمونید که به تک تک اعمال شما رسیدگی بشه، و بعد پاک میشید، و بعد برمیگردید به دل خاک.
غیرممکنه یک نفر یک آه بکشه، شما مسئول بخشی از اون آه باشید، و توی این دنیا تاوان پس ندین.
دنیا سرای مکافاته.
1. امروز حال نداشتم از ماشین پیاده شم داداشم رفت نون خرید بستنی نذری دادن بهش :| حالا اگه من میرفتم نون و خرما میدادن شانس نداریم که :|
بعد همزمان داداش من رفت تو صف اشتباهی جلو یه اقای رفتگر وایساد. بهش گفتم برو پشتش وایسا. رفت پشتش بعد پسره داداشمو فرستاد جلو. همچین چشمام قلبی شد :)) ادما هرچی هیچی ندارن مهربونترن :))
2. امروز همه تو خونه با هم دعوامون شد، بعد یهو تو اون فضای سنگین بابام زارت خورد زمین و همه پکیدیم :))
3. یه فیلم یافتم خیلی باحاله. Level 1
دراین روزگاری که بی معرفتان شده اند شهرگان شهر
اشک ز دیده معلم جاریست ز دست شاگردان نهر به نهر
آنان که روزی به ضرب  چوب معلم شدند صاحب مقام
امروز به تاوان آن چوب می زنند بر پیکر استاد خار زهر
لیکن نداند  که این صاحب با  کرامت مکتب درس عشق
قلبش مملوتر است به مهر زقطرهای بیکران،بیکرانه بحر
تیغش زنند به تاوان آنکه روزی بوده به مهر رهنمایشان 
این جاعلان جاهل که  در جهل  بمانند از ازل تا به دهر
دریایی بیکرانه ایست معلم ز علم درس عشق و زندگی
آنکه د
دو روز پیش آزمون آیلتس دادم و چقدر در یک ماه اخیر دلم برای نوشتن لک زده بود.. از تحلیل ها و اتفاقات زندگیم... اما دستم به نوشتن نمی آید...
به خاظر هزاران دلایل قید فضای مجازی رو زدم تا با ذهن باز و ازادتری به استقبال آزمون برم... اما نمیشه.. نشد..
این چند روز که از سقوط هواپیما میگذره، خودم رو زدم به اون راه ... گفتم سکوت کن... سکوت کن و فقط بزن برو از اینجا...
اما نمیتونم.. بخدا نمیتونم...
لیست سقوط کرده ها رو دیدم.. 14 تا از دانشگاه آلبرتای کانادا بودند.. دو
همیشه توقع می رفت ما بچه های درس خونی باشیم. همیشه نمره 20، همیشه شاگرد اول شدن، همیشه بهترین بودن. ماها که پدر مادر با سواد نداشتیم و شغل پدر هم آزاد بود (و این یعنی نرفته بود سراغ درس) باید تاوان درس نخوندن اونارو میدادیم و با نمره ها و جایگاهمون باعث ارزشمندی اونا می شدیم بدون اینکه بفهمیم زندگی چی بود و کی بودیم و چی میخواستیم.حالا که دوران مدرسه ی زوری و دانشگاه زوری تر تمم شده ما موندیم و مهارت های اجتماعی که نداریم. ما موندیم و جیبی که از ر
وقت بودن نویسنده: جلیل سامان انتشارات: کتابستان معرفت
وقت بودن : وقت ماندن است، وقت ماندن و جوانمردی کردن…حتی به قیمت جان دادن
 
وقت بودننویسنده: جلیل سامانانتشارات: کتابستان معرفت
معرفی:
خیلی ها وقتی که باید باشند نیستند، وقتی که نباید حاضرند. رمان داستان جوانمردی است که به وقتش هست، می ماند و جان و مال و ناموس عده ای را نجات می دهدو وقتی هم که نباید آرام و بی صدا می رود.
حالا نه اینکه من آدم خیلی خوشحالیم،اتفاقا یه مدتیه رو دور غرغر و بداخلاقی افتادم
امیدوارم چند سال دیگه که اینجا رو خوندم(که اگه عمری باقی بمونه و بیانی باشه)فقط خاطرات خوبش یادم بیاد.مثلا یادم نیاد چه اتفاقای بدی بین دوستام افتاد،
یاد شکستن دلم،
یاد توصیه‌هایی که دیگران بهم میکردن و من توشون شکست خوردم،
یاد روزای سخت و مریضی،
یاد روزایی که «تاوان»اشتباهات دیگران رو دادم،
یاد تاوان‌های سختی که بابت انتخاب آدمای اشتباه پرداختم،
یاد دو سال
                      یک روز پس از حوادث تروریستی پاریس در نشستها، همایش ها، رویدادهای ورزشی و ... در سراسر جهان با یک دقیقه سکوت برای ادای احترام به قربانیان این حادثه آغاز شد. ترور پدیده ای منفور در هر نقطه از جهان است چه فرانسه باشد چه سوریه، عراق، لبنان و یمن و ... اما سئوال اینجاست که چه کسی تروریسم و تروریست ها را پرورش می دهد؟ آیا جز این است که امروز شمار بسیاری مردم بی گناه قربانی سیاست های تروریست پرور دولت هایشان شده اند؟                  
امروز صبح که پشت میز کارم نشستم و طبق معمول سایت رنگی رنگی رو باز کردم و شروع کردم خوندن 
مطالب ولی چند تا سایت هم باز کردم و رسیدم به تیتر خبری شهلا جاهد 
حرف های نگفته وکیل شهلا جاهد بعد از هشت سال اعدام وی 
کنجکاو شدم و بازش کردم ...هیچ وقت کنجکاو زندگی شهلا جاهد نبودم شاید مختصری ازش خونده بودم در همین حد 
ولی امروز شروع کردم خوندم مصاحبه ها و ...
یه حس کنجکاوی نهفته ....حس پایبندی به عشق ..هی کنجکاوترم میکرد . 
اخلاق ...تعهد ....عشق ...گناه
 
شهلا ف
دو سال پیش یه استادی داشتیم که یکی از دروس اختصاصیمونو برامون تدریس میکردن.
ایشون یکی از بهترین اساتیدمون تو همه ی زمینه ها بودن، علاوه بر خوب درس دادن، چیزای خیلی خوبی هم بهمون یاد دادن.هنوز جمله ی پر از امیدشون تو ذهنمه که یکبار درباره ی مشکلم با ایشون صحبت کردم و ایشون بهم گفتن که این هیچ مسئله ی مهمی نیست و من مطمئنم که میتونی پیش بری و به اهدافت برسی.ایشون تعریف میکردن که حدودا ۵ سال درگیر یه کار تحقیقاتی بودن 
ادامه مطلب
متن آهنگ حامد همایون نارفیق
متن آهنگ حامد همایون به نام نارفیق
Hamed Homayoun Naa Refigh

من که درداتو بغل کردم براتدستمو تا ته عسل کردم براتمن که بارونی شدم دور و برتاما خورشیدو گرفتم رو سرتای دلیل گریه ی رو گونه هام رفتی بالا اما از رو شونه هامفکر میکردم مثل جون بودم برات اما نه من نردبون بودم براتمن کنار هیشکی دردم کم نشد من رفیقامم عوض کردم نشدهمه ی یک جوری نشون دادن بدن اونا که دورم بودن دورم زدنمن کنار هیشکی دردم کم نشد من رفیقامم عوض کردم نشدهمه
هیچ وقت با زیر سوال بردن قید و حیا و نجابت یک دختر سعی نکنید لهش کنید چون یک کاراهایی هست که تاوان سختی داره...
چینی شکسته رو نمیشه بد زد فقط خودم بیشتر میشکنم بهتر همین جا هر چی بوده تموم بشه ...شاید تموم بشه اما نه فراموش میشن نه بخشیده...
تکلیف دل و عقل که مشخص بشه هر چقدر هم تلخ باشه بازم از تضاد این دوتا خیلی شیرین تره...
مطربا! استا! صدایم با نوایت جور نیست،
مست و مخموریم، ورنه، جرم در تنبور نیست.
تازه سازی زخم دلها زخمه بر تاری زنی،
نغمة ناجور تو درد دل رنجور نیست.
جرعه ای از بادة لبهای او نوشیده ام،
شور و عصیانش چرا در آب هیچ انگور نیست؟
من چه سان تاوان دهم، در تن توانی کو مرا؟
هیچ دردی خود ز درد ناتوانی زور نیست.
عالمی آباد هست و قلب ما آباد نیست،
نام ما مشهور هست و گور ما معمور نیست.
حاجیا، شعر ترت دارد نسیم بوی گل،
پس، چرا شعر ترت در چشم او منظور نیست؟
دو سال پیش یه استادی داشتیم که یکی از دروس اختصاصیمونو برامون تدریس میکردن.ایشون یکی از بهترین اساتیدمون تو همه ی زمینه ها بودن، علاوه بر خوب درس دادن، چیزای خیلی خوبی هم بهمون یاد دادن.هنوز جمله ی پر از امیدشون تو ذهنمه که یکبار درباره ی مشکلم با ایشون صحبت کردم و ایشون بهم گفتن که این هیچ مسئله ی مهمی نیست و من مطمئنم که میتونی پیش بری و به اهدافت برسی.ایشون تعریف میکردن که حدودا ۵ سال درگیر یه کار تحقیقاتی بودن 
ادامه مطلب
نمی دانم
شاید این خاک نفرین شده؛ اما چون منی که به نفرین اعتقادی ندارد چگونه این فاجعه ها را هضم کند؟!
اما شکی نیست که ما تاوان جهلمان و جهل پدرانمان را میدهیم. این ها چوب ساده لوحی ماست که در آستینمان فرو شده
اما غم انگیز تر آن است که ما از نادانی خودمان باخبریم و همچنان بر ندانستن ثابت قدم! اینکه هنوز هم در این فلاکت دست و پا میزنیم تاییدی بر این مساله است.
افسوس که نه وقاحت وحشی های روبرویمان تمامی دارد و نه مظلومیت ما
بر ماتم ما نقطه ی پایانی
دیشب یه خوابی دیدم که یه استادی بهم یه چیزی درباره داستان نویسی میگه:"داستان درباره کسیه تصمیمی میگیره و باید تاوان اون تصمیم رو پس بده"
شاید علت اینجور خوابای افسانه ای فکر کردن زیاد به چیزی باشه بهرحال اینطور خوابا دوست داشتنین
نمیدونم تاوان چی رو دارم پس میدم؛ واقعاً نمیدونم چوب چی رو دارم میخورم؛ چوب سادگی و احمق بودنم؟
ده ماه تمامه که همه زندگیم شده یه دختر، خودمو به آب و آتیش زدم که اونو واسه خودم نگه دارم، خودمو کشتم که از بودن با من خوشحال باشه، آخر سر خودم با دستای خودم دلشو میشکنم، اعتمادشو خدشه دار میکنم و اشک خودم و خودشو درمیارم.
باور کردنی نیست بگم من تا به حال توی زندگیم نه دوست دختری داشتم و نه دنبال برنامه ای بودم و نه عاشق شدم تا اینکه «پ» را دیدم و یک
خیلی جاها شنیدم و دیدم که بعضی از خانواده ها خیلی خوب و بچه و یا بچه های بسیار بدی دارند
(تر و ترینش فرقی نمیکند)و یا بعکس پدرومادر بد و فرزندان خوب!!...برایم عجیب و گنگ است و 
این روزها بسیار به این موضوع فکر میکنم بزارید کاملا اونچیزی که تو ذهنم هست رو براتون شرح بدم...
خب میخوام ازاینجا بگم که 
مثلا از زبون پدر و مادرم:فلانیو دیدی پدرش خوب مادرش خوب نمیدونم چرا بچه هاش اینجوری شدند
یا این جمله رو من خیلی تو زندگیم شنیدم اونم اینکه تو هر خانواده
فراموش کردی 
 
قول و قرارا رو فراموش کردیگذشته رو فراموش کردی
مگه همه دردت این نبود که چطور پدرت گذشته رو فراموش کرده؟گذشته ای که تو لحظه به لحظه به یادش هستیدلت میگیره. بغض میکنی. گریه میکنی
 
پس اینو باید بفهمیکه گذشته فراموش کردنی نیست
 
چون گذشته ست، که امروز ما رو میسازه
 
منتاوان اعتماد به گذشته رو پس میدمو توحتی حاضر نشدی سر حرفات بمونی
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
امروز یکی همه ی غلطایی ک کرده بودمو کوبید تو صورتم...^^اومدم اعتراف کنم شاید بار گناهم سبک شهمن...پاک نیستم...هرزه تر از اونیم ک فکرشو کنین...الانم دارم تاوان آه کساییو میدم ک...دلشونو شکستم......جیمین شی...منو ببخش...با تو بیشتر از همه بد کردم...کوثر...لیندا...و...خیلیای دیگه...آره خیلیای دیگه...واسه همه ی دروغای کثیفم متاسفم...واسه...قایم شدن پشت نقاب بی گناهی...متاسفم...واسه حماقتام متاسفم...واسه خودخواهیام...نامردیام......
به جایِ کوچک کردنِ دیگران ؛خودت بزرگ شو !به جایِ آرزویِ شکست ، برایِ افرادِ موفق ؛خودت هم تلاش کن و موفق شو !و به جایِ نشستن و حسرت خوردن ؛بلند شو و برایِ آرزوهایت بجنگ فراموش نکن ؛کسی که توهین می کند ؛ خودش را زیرِ سوال برده ،کسی که تحقیر می کند ؛ خودش را خوار کرده ،و کسی که می رنجاند ؛ دیر یا زود ، تاوان خواهد داد .نه خرافاتی ام ، نه سطحی نگر !اما لا به لایِ این سیلِ منطق و روشنفکری ؛به چوبِ انتقامِ خدا بدجور اعتقاد دارم ،بدجور !
 
دقّت کردید تو ایران همه یک طوری رفتار می کنند که سرشان کلاه رفته و چون این احساس را دارند پس فکر می کنند حق دارند و باید سر دیگران کلاه بگذارند !!
اصلا طرف یک طوری رفتار می کند که طلبکار هست و تاوان همه اتفّاقات زندگیش را می خواهد از شما بگیرد !!
اینقد خار دارم که
تو آزمونا تنها کسی که برگه ش خونده نشد من بودم :/
توی اکسل رتبه قبل و بعد من به هم چسبیده بودن و من معلوم نبودم :/
وقتی برای غذا خوردن از این قاشق چنگال پلاستیکی های بسته بندی شده میدادن شبی که ماکارانی دادن بسته من چنگال و اون روزی که مرغ دادن بسته من قاشق نداشت :/
حتی گروه خونیم هم O منفیه :/
از قدیم گفتن «فامیل گوشت آدمو میخوره، استخونش رو دور نمیریزه». هر چی باشه بد فامیل از خوب غریبه بهتره. تصمیمش برام آسون نیست و همه آرزوهام به باد میره، ولی خب چاره‌ای ندارم که به فامیل راضی بشم. این آخرین نفری بود که بهش اجازه دادم برای امر خیر اقدام کنه. از این به بعد فامیل بودن اولین و آخرین معیارم خواهد بود. بقیه‌ش به عهده خانواده. به هر کی دادن، دادن؛ به هر کی هم ندادن، ندادن. 
شاید بهتر باشه داشتن یه همسفر و همراه هم عقیده‌ی خودم، فقط یه آ
موفق به کنترل خودم نشدم 
بهش پیام دادم 
جوابی نرسید 
شاید هیچ وقت جوابی نرسه 
مثل بیشتر اوقات نادیده گرفته بشه 
#تو رابطه با او به جمله های دنیا دار مکافاته 
یا زمین گرده بد نکنیم بد میبینیم تاوان میدیم 
و این حرفا ایمان پیدا کردم 
تو رابطه های قبلیم با یه نفرشون خیلی بد بودم 
دقیقا همون رفتارهارو اون با من داره 
هنوز نتونستم با خودم کنار بیام 
از دوست داشتن یه آدم اشتباهی دست بکشم 
تا ته یه رابطه اشتباه رفتم 
باید برگشت! 
باخت به الهلال و حذف از لیگ قهرمانان آسیا، کسب 4 امتیاز از سه بازی لیگ و نهایتا اخراج تو هفته سوم. بله! قطعا این بهترین خبری بود که تو این هفته‌ شنیدم. آدم فروشی هیچ وقت نتیجه نداشته آقای برانکو. این رو باید از سرنوشت بعضی از بازیکنات می‌فهمیدی که نفهمیدی یا نخواستی بفهمی. شماها که بالاخره تاوان پس میدین، مهم اینه، سَر خُم می سلامت.
ئیستا زورینه‌‌ی خه‌لک باسی کاره‌ساتی تروریستی مزگه‌وتی نیوزیلند ده‌که‌ن 
کاکه خو شتیکی سه‌یر و سه‌مه‌ره نیه 
چون به نیوی مسلمان ئه‌و کاره‌ی نه‌کردوه له روانگه‌ی کومه‌لگای جیهانی زؤر گرینگ نیه 
سبه‌ی و دوی ، درؤ و ده‌له‌سه‌یه‌ک ساز ده‌که‌ن بو په‌راندنه‌وه‌ و بئ تاوان نیشان دانی
هه‌ر نه‌بی ده‌لین کیشه‌ی ره‌وانی و ده‌رونی هه‌یه یا ده‌لین هؤشی له خؤی نه‌بوه و مه‌ست بوه 
به‌لام ئه‌گه‌ر که‌سیک چ مسلمان و چ به نیوی مسلم
امام خمینی می فرمایند: «... پس ما گله ای نداریم که چون قیام کردیم برای اقامه عدل، برای حکومت عدل، برای حکومت اسلامی، سیلی بخوریم ما باید زیادتر سیلی بخوریم آن وقت وقت یک نحو بود حالا نحو دیگری بوده اما در اینکه تاوان را باید پس بدهیم مثل هم است. ابراهیم خلیل الله تاوان را پس داد، موسی کلیم الله داد و رسول خدا (هم) داد و امیرالمومنین آن همه شدت کشید و ائمه ما آن قدر سختی کشیدند برایا ینکه آنها همه در نظر داشتند که حکومت عدل ایجاد کنند. اگر فقط حضرت
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
به نظر من خیلی خوبه آدم بتونه مثل شهریار
عاشق باشه و وفادار , من دقیق اطلاعی از قصه ی زندگی استاد ندارم و نمیشه
دقیق گفت ک چی به سرشون گذشته ولی اینو میدونم ک عاشق بودن , عاشق .. چیزی ک
کمتر کسی میتونه باشه من همیشه دوست داشتم شهریار باشم عاشق و ازون مهم تر
وفادار اصلا حیفم میاد دیگه نتونم از عمق وجودم آهنگای داریوش و سیاوش و
ابی و گوگوش و فردمنش و معین رو گوش کنم و لا به لاش عاشقی , حیفه دیگه
نتونی به یاد یکی تا خود صبح آهنگ چشم من از داریوش ک می
آدمها وقتی تو راهی قدم میذارند به اسم خودشناسی 
بازتاب تخلفاتشون رو بسیار گسترده تر میبینند به گستردگی جهان هستی.
تخلفاتی ساده مثل دل کسی رو شکستن، به کسی بی اهمیت بودن، تحقیر کردن کسی، کوچک شمردن دیگران ،غذور و خودبرتر بینی، به دیدار کسانیکه دوستمون دارند نرفتن و از این قبیل تخلفات 
آدمی که تو را خودشناسی قدم برمیداره اولش تخلفات معمولی که دیگران خیلی راحت انجام میدن رو برای خودش مجاز نمی دونه مثل دزدی و تخلفات بزرگتر تا اینکه بعدها میفه
چند روزیه عصر که میشه هوا میگیره و شروع میکنه به باریدن،صدای رعد و برقی که تو صدای ممتد قطرات تند بارون قدرت نمایی میکنه و نور برقی که وسط رنگ طوسی آسمون جلوه میکنه و بادی که سلطه جویانه می وزه...تو این لحظه کارم میشه نشستن تو اتاق و بغل کردن زانوهام و گوش سپردن به نوای آسمون و ذهنی که بی اختیار یک سال پیش رو یادآوری میکنه،روزایی که دقیقا مثل همین روزا بود...
ادامه مطلب
چند تا اپدیت:
+کتاب تاوان خوب بود.
+تو قرنطینه کلی کار میکنم. کارای کسب و کارم و همه چی. مثلا امروز رنگ سازمانی رو امتخاب کردم و قالب وردپرس رو و اینکه تصمیم گرفتم اینستا هم بیام. 
+زبان میخونم و درس و کار میکنم و به بلاگم میرسم. کتاب زنجیر عشق رو هم شروع کردم.
+امروز رفتیم دنبال در واسه باغ. چندین روزه بابام داره دنبالش میگرده و نمیدونم امروز اوکی شد بالاخره یا نه. چون باغ رو داریم درست میکنیم انشاا... :) 
خب همینا فعلا :)
وضعیت عجیب و استثنایی داریم و چه می دونن اون هایی که فکر می کنن غممون فقط سقوط هواپیما و موشکه. نمی دونن این غم خیلی بزرگتر از این حرف هاست. اگر هیجان زدگی ها و جو دادن های قلابی شما نبود شاید اون موشک شلیک نمی شد. شاید خیلی های دیگه نمی مردن. شاید امید جوون های مملکت آتیش نمی گرفت. شاید ایرانی ها اتباع کانادا نمی شدن. شاید مردم خفه نمی شدن و بی حرف و اثر محو نمی شدن چون مردنشون طبیعی بوده و اتباع کانادا نبودن. چون توی خیابون های مملکت خودشون در ا
راستش نمیدونم چی بگم،من خیلی بدهکارم به تئاتر،به هنر،به خانه جوان و از همه مهم تر به استاد ش.ل کلی بدهکارم،من مدیونشون هستم که منو با دنیای بیرون آشنا کردن،بهم اجازه دادن به خیلی از ترس هام غلبه کنم،بهم اجازه دادن 6 ساعتِ تمام با دوستای تئاترم باشم درحالی که بدونم اونهمه پسر رو چطور ببینم و نگاه های برادرانه ی اونارو درک کنم،من عاشق این جمع هام وقتی هیچ ترسی ندارم و از لحظه به لحظه ی باهم بودن ها لذت می برم...می خوام بگم،من امروز 6 ساعت از روزم
آرمین پسر زیبا و مغروری که اومده تا انتقام بگیره انتقام گذشته ی تلخی که مردی برای او و خانواده اش رقم زده. تاوان گناهی که درگذشته رخ داده رو چه کسی باید بده دختری بی گناه که از هیچ چیز خبر نداره…
دل من به شدت شور میزد تو وجودم غوغایی به پا بود آخه تا کنون از این کارا انجام نشده است بودم بود خط قرمزهایی که در فراز خودم بودو زیر پا میذاشتم حسهای متفاوت با وجدانم در افتاده بودن یکی در وجودم می گوید: »چرا عومدی احمق اگر دوست داری چی؟ برگرد تا دیر نش
اما بعد...
استغفار از گناهان توی ذهن دم دستی ترین و معمول ترین استغفارمان هستند. اما واقعاً گناه یعنی چه؟ همیشه از جنس انجام دادن است یا انجام ندادن ها هم گناهند؟ هرچند بعضی از انجام دادن ها را با اینکه در تعریف معمول گناه هستند هم مصداق استغفار قرار نمی دهیم... دروغ های روزانه، غیبت، گناه مسئول شستن...!
ما، موظف به حرکتیم. حرکت پیش روی به بار می آورد. اگر حرکت میکردیم باید در خانه ی (مثلاً) دهم بودیم، ولی الان پنجیم. 5 خانه عقب بودن، توبه ندارد؟ تو
شیعه چقدر غریبه
و امروز این غربت ملموس تر از دیروزه...
نمیدونم چندتا سرباز و سردارِ دیگه باید
مایه بذارن از جونشون و آبروشون
برای حفظِ آبروی نظام...
کِی میای آقا؟؟
به خدا قسم ;اومدنت حق رو آشکار میکنه...
به خدا قسم;شیعه دیگه تابِ تاوان های بیشتر نداره...
به خدا قسم;عالَم غرق در عذابِ نبودنته....
دلم به نقطه ای رسیده که دیگه جز تو تمنایی نداره...
داغِ نبودنت روسینه م بدجوری سنگینی میکنه...
شمارو به ایامِ عزایِ مادر ;برگرد...
برگرد ای منتقمِ خون های بی گن
سلام
الان که دارم این رو مینویسم چشم هام پر از اشکِ و روحم خسته ست، من یه دختر 22 ساله ام، دانشجوی ترم 6 یه رشته معتبر.
از بچگی تو خانواده ای حساس بزرگ شدم که هم اجبار به عقاید مذهبی درون شون موج میزد، هم اجبار درسی. چون برادر و خواهر بزرگترم هر دو تحصیلات عالیه دارند و پدر مادرم هم همین طور، و رو درس من خیلی حساس بودند و سختگیری داشتند، اضطراب هایی که از اوایل تحصیل بهم وارد شده بود من رو داغون کرده بود.
من بچگیم رو یادمه خیلی آروم و مهربون و حرف گ
خِرَدوَرزی، نویسندگی، روشنفکری همیشه در این مملکت و در هرجای دنیا، جریان‌ساز،موثر و هزینه‌بَر بوده است. امروز با گروهی از روشنفکرها طرف هستیم که به شدت مشتاق خوابیدن در میانه‌ی لحاف هستند. دو پهلو، مبهم و بدون صراحت می‌اندیشند و می‌نویسند. تا خدای ناکرده از دیده شدن و خوانده شدن و شنیده شدن نیفتند. آنها نه تنها جریان‌سازی نمیکنند بلکه مشغول سوار شدن بر جریان‌ها هستند. می‌خواهند همه را راضی نگه دارند، تاوان جریان‌سازی را ندهند و کسی ر
تا وقتی
از عشق کسی مطمئن نشده ام،
با او خاطره ای نسازم !
چرا که : تاوان خاطرات،
جنون است و بس ...
گابریل گارسیا مارکز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
هدف مثبت
موفقیت یعنی : از مخروبه های شکست ، کاخ پیروزی ساختن .....موفقیت یعنی : خندیدن به آنچه دیگران مشکلش میپندارند ......موفقیت یعنی : از تجارب انسان های موفق درس گرفتن ......موفقیت یعنی : خسته نشدن از مبارزه با دشواری ها ......موفقیت یعنی : همیشه جانب حق را نگاه داشتن .........موفقیت یعنی : اشتباه را پذیرفتن و تکرار نکردن آن .......موفقیت یعنی : با شرایط مختلف خود را وفق دادن ......موفقیت یعنی : حفظ خونسردی در شرایط دشوار ......موفقیت یعنی : از ناممکن ها ، ممکن ساخ
اعتماد کردن سخت است! والا سخت است! بلا سخت است! شوخی که نیست. داریم راجع به زندگی عزیزتر از جانمان صحبت می کنیم و فکر می کنم این را دیگر همه موافق باشند که تنهایی خیلی بهتر از بودن در یک رابطه ی اشتباه است. نیازها و طرز فکر ما هم با دوران ننه جان هایمان فرق دارد. مثلا خود من! در زندگی ام نمانده ام که از سر ناچاری با هر کم و کاستی بسازم! قرار است حالم دلم بهتر شود. آرامشم بیشتر شود و از همه بالاتر: انسان بهتری شوم! رابطه ای که مرا تبدیل به یک آدم دائم ا
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه! 
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه! 
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
هرحرفی رو همون لحظه که گفته میشه باید به دنبال شفاف سازیش بود که تکلیفش روشن بشه و پرونده اش بسته؛ نه که حرف هارو نگه داشت و تو ذهن بال و پرش داد و قضاوتش کرد و هزار جور سوءتفاهم دیگه که پیش اومد اونوقت تازه بخوای در موردش با طرفت صحبت کنی بعد انتظار هم داشته باشی رفتار های منطقی ببینی و همه چی نابود نشه! 
این درس بزرگی بود که تاوان به همون بزرگی هم بابتش دادم.
ولی عجیب با فهمیدن همین حس میکنم یه مرحله بزرگتر شدم! و هرگونه رشدی هم درد داره و الان
یه بار داشتم با یکی از دوستام حرف می‌زدم، دقیقا تو همون دوره‌ای بود که کارشناسی داشت تموم می‌شد و بچه‌ها یکی یکی داشتن اپلای می‌کردن و می‌رفتن. گفتم:«هر وقت از رفتن بچه‌ها بغضم می‌گیره یا به این که خودم جا موندم فکر می‌کنم، یاد نسل باباهامون میفتم که اونا هم تو جبهه دوستاشون رو از دست می‌دادن و احساس جا موندن می‌کردن. البته می‌دونم تو این دو تا موضوع خیلی تفاوت هست  ولی حس از دست دادن و جا موندن تو جفت‌شون مشترکه. یه جورایی انگار داریم
الف.
ماه‌ها پیش نوشته‌بودم:
《 حالا که دارم فراموش می‌کنم چه به سرم آوردی، چیزی از درون به من می‌گوید که عشقِ وحشی تو بیش‌ از این می‌طلبد. بیش از این می‌ارزد. می‌پرسد که یادم هست یک‌شب‌هایی راحت خوابیده ام؟ حالا وقت تاوان دادن است. چون عشق تمامیت‌خواه تو نه تمام خوشی ها را، که تمام نفسم را هم می‌خواهد. آه، چه باک و چه چاره. 》
 
ب.
امشب که با ریتمِ آمریکای جنوبی خودم را تکان می‌دادم و تلاش می‌کردم زندگی کنم و التماس‌ می‌کردم‌ زندگی کنم و
در ابتدا اومدم دو تا چیز بگم. اول اینکه کتاب تاوان رو دیروز در عرض یک روز خوندم و جالب بود اما با فضای تاریک مثل برای ان. رستوران اخر جهان هم بد نبود. 
الان میخوام درباره کارم بگم. تصمیم گرفتم که هر روز حتی شده یه کار کوچیک واسش انجام بدم که پیش بره، این کار کردن هر روز واسه پیش رفتن یه چیر، تفکریه که خیلی دوسش دارم. 
و کارای امروز هم کمی تحقیق بود در سایت های خارجی برا راه اندازی کار و ثبت و... به این نتیجه رسیدم که بالاخره یه چیزی میشه، پس باید شر
اصلا گور پدر هر چه خیر و مصلحت و آینده است!
وقتی دو نفر میخواهند به هم برسند، بگذار برسند!
تهش این است که میفهمند نمیشود و جدا میشوند دیگر. غیر از این است؟
به ما چه که انتهای این راه بن‌بست است!
به ما چه که آن دو از زمین تا آسمان فرق دارند!
تا بوده همین بوده! آدمی تا خودش تجربه نکند، درس نمیگیرد.
وقتی با گذشت چند سال و با وجود ازدواج، هنوز بگویند: «نگذاشتند که ما به هم برسیم»
وقتی هر چه بگویی و دلیل بیاوری به خرجشان نرود که نرود؛
بگذار به سنگ بخورد
 
خب سه شنبه اومدن‌گفتن منو و هاجر و مرضی بریم دفتر و خب فکر می کنید چی شده
اسم منو دادن به عنوان بچه بی انضباط شلوغ کن پر تحرک
همشون یه ور 
من؟تحرک؟شیب؟
خداییی تو عالم خسته تر از من نیست من تحرک دارم 
یعنی این حرف اینقدر مسخره و غیر قابل باور بود هاجر مرضی قاه قاه داشتن تو صورت ناظممون میخندیدن از شدت مسخرگیش
حالا در کل که اتفاق مهمی نبود ناظم تهدیدمون کرد که انضباط بیست نمیده ماعم بهش گفتیم خب نده،خدافظ
آخر سرم معلوم شد کار اون اکیپه بوده که
 
سخت می‌گریست
آرام و بی‌صدا
در اوج قله‌ی مرداب غصه‌ها،
سودای قلب او، عشقی نمور بود.
پاییز قصه‌ها گاهی چه دور بود.
امواج چشم‌هایش
بی‌تاب و بی‌طاقت
هر سو روان می‌شد تا باورش گردد،
که او رفتست؛
اما فوق باور بود.
آه باران این دل زخمی و بی‌درمان
تاوان نمی‌خواهد؟
 
 
 
سلام به همگی
ظلم هایی در زندگی بهم شده که تصور می کنم فرد ظالم عقوبتی هم ندیده. شاید هم دیده و من مطلع نشدم. از اول زندگی کلا انگار خدا با من مشکل داشت. اصلا به این اعتقاد دارید که هر کاری در دنیا بکنید بازتابش به خودتون برمیگرده؟
از تجربیات خودتون در ماجرای ظلم کردن و تاوان پس دادن بگید. داستان های واقعی از زندگی خودتون یا اطرافیان تون بگید، شاید من و امثال من دل مون آروم بگیره که خدایی هم هست. یک عده هم حواس شون به نامردی هایی که در حق دیگران می
محیط ظاهری و فیزیکی شاد بر شادابی و شادمانی افراد تأثیر دارد.
این بخش شامل:
۱- فضاسازی و زیباسازی حیاط مدرسه: دیوارهای تزیین شده با نقاشی های زیبا، سطح زمین مناسب، کاشت درخت و فضای سبز، قرار دادن نیمکت های رنگی، زیبا، تابلوی زیبا در سردر مدرسه، مناسب بودن اندازه محیط مدرسه.
۲- زیباسازی ساختمان مدارس: رنگ آمیزی در و پنجره و ساختمان، نصب پرده های زیبا، زیباسازی راهروها، کلاس ها و قرار دادن گلدان های گل های طبیعی و مصنوعی در راهروها، مناسب بودن
رد شدآن قوطی شیشه ای کوچک، در پهنای ناپیدایِ دریا،آن عشق،میرفت..در حین رفتن در تضاد با عشق پیمان می بستوقتی در حافظه اش چیزی پدید آمده بود به نام از یادرفتگی.. قوطی شیشه ای گم شده بود در دریای پهناور دنیاآری عشق گم میشدو من تماشا میکردم، چینش دنیا راکه نامردانه عشق را در خودش میبلعد و دست بسته،عاشق و معشوق تماشا میکردندغرق شدن آن قوطی شیشه ایکه ترک برداشته میرفتو کسالت عشق از نگاه های عاشقیسرازیر میشودکه به گریه خندیده و بغضش راسکوت کردهچه
بچه بودم... برخلاف بقیه بچه ها هیچوقت دوست نداشتم بزرگ شم... اما... روز به روز قد کشیدم و رشد کردم... موهای خرگوشیم به موهای بافته شده تبدیل شد... کفش های چراغدارم به کفشای اسپرت... لباس های صورتی و کوتام به مانتوی بلند... دوباره قسم خوردم... قسم خوردم که با وجود بزرگ شدنم، اخلاقم بچگونه بمونه... اما... مثل اینکه دنیا نمی خواست... خنده های واقعیم به خنده های مصلحتی تبدیل شد... دوستی های راس راسکیم به یه سلام و خدافظ... بغل کردنای یهوییم به هر چیزی یه و
دیگر دلیلی برای ایستادن ندارم. دلیل‌های سابق چه باقی باشند و چه نه، دیگر کافی نیستند. 
اولَش که قرار بود مادرانگیِ مادر را به غلیان نیندازم. باید سکوت می‌کردم و پشت درهای بسته بغض می‌کردم و اشک هم ممنوع، چون چشم را سرخ می‌کند. بعد باید مراقب می‌بودم که نه تو بفهمی و نه آن دوستِ کثافتِ مطلقت که جز تو کسی را برای خودم نگذاشته‌بودم در جهان. صمیمی‌ترین دوستم را از دست داده‌بودم و تنهای مطلق بودم. بعدترش نباید می‌گذاشتم کسی در آن مدرسه‌ی مسخ
 
 
در رای شماره 91001509 شعبه 25 دادگاه عمومی حقوقی تهران(مجتمع شهید بهشتی) مورخ 27/12/1392 آمده است .در رای اخیر عنوان شده  است که  همان قانونگذاری که قانون مدنی را تصویب و وضع نموده است حدودا پس از ۳ سال با لحاظ و نگرش قانونی دست به تصویب قانون ثبت نهاده است و در ماده ۱۸۳ و ۳۳۹ قانون مدنی، عقد بیع عبارت از ایجاب و قبول میباشد و این ناظر به اموال منقول و غیر منقول تلقی می گردد. حال آنکه در قانون ثبت نسبت به بیع اموال غیرمنقول علاوه بر ایجاب و قبول رکن دی
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بدهم
بی پناهم، نجفم را بده تا که بروم...
تکیه
همه ما هدیه گرفتن را دوست داریم مخصوصا اگر از طرف کسی باشد که دوستش داریم. مهارت هدیه دادن در دنیای حیوانات شناخته شده نیست. اما همان طور که در اینجا می‌بینید به نظر می‌رسد بسیاری از حیوانات هدیه دادن را دوست دارند. در این مطلب به نمونه‌هایی از هدیه دادن در قلمروی حیوانات اشاره می‌کنیم.

ادامه مطلب
2584 - «شهرام همایون» سلطنت‌طلب ساکن آمریکا و از حامیان «ربع پهلوی»، با اذعان به ناتوانی مخالفان نظام جمهوری‌اسلامی، گفت: “اگر انقلاب می‌خواهیم باید تاوان بدهیم. برای پیروزی انقلاب‌اسلامی هزاران نفر کشته شدند، اما بعضی از ما حاضر نیستند حتی در حد لایک کردن مطالب فعالیت کنند!”لینک منبع: www.b2n.ir/mzdr117
دانلود فایل اصلی
رستاخیز حزب رستاخیز شده است و چوپان دروغگو سرانجام با گرگ‌ها تنها مانده است. این عاقبت کسیست که مردم او را انتخاب کردند و او آقا بالا سر مردم را انتخاب کرد، تا از بالا به مردم بگوید من را چه به مردم آینده‌نگر و دوربین؟ انسان عاقل گزیده شدن از یک سوراخ را دو بار تکرار نمی‌کند‌. منِ روحانی را همان دوربین‌های خیابان بس است، برای تهدید مردم. و تو چه دانی که بزرگ‌تر از تو تاوان تمام پشت دوربین‌های دهه‌ی شصت را در استخری بدون دوربین دید؟ و آقای
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بد
خاطره یکی از خدام حسینیه امام سجاد علیه السلام کرمانایشان می فرمود یکی از همرزمان حاج قاسم به نام شهید بادپا وقتی در جبهه بودن یک شب که باید بیست دقیقه شیفت می دادن خوابیده بودن و گزارش رو خودشون همین طور پر کرده بودن و شهید سیف اللهی که چشم برزخی داشتن گفته بودن این عملیات شما شهید نمی شین و نهایتا شهید بادپا بعد از چهل سال شهید شدن.سردار سلیمانی بالای قبر ایشون نوشتن یک گناه کوچک چهل سال شهادت را به تاخیر می اندازد
سمیه سالاری
با مامان حرف زدم، گفت تا دو روزه دیگه پیشش باشم، خواستم بهونه بیارم که باید قبلش با بابا صحبت کنم و ببینم موافقت می کنه که....گفت لازم نیست باهاش هماهنگ کردم فقط زودتر حاضر شو....یعنی از عصبانیت داشتم منفجر میشدم.. از اینکه بازم آدم حسابم نکردن، اصلا نپرسیدن می‌خوام تعطیلاتمو اونجا باشم یا نه؟ 
نمی فهمم اصلا چرا خودش نمیاد دیدنم؟ چرا همش من باید برم اونجا؟ خب یه بارم اون به خاطر من بیاد چند وقت بمونه...اینجوری مجبور نیستم اون جناب دکترم تحمل کن
 
نمیدونم تا کی قراره این وضعیت ادامه پیدا کنه...
گفته بود که قرار نیست تو این مسیر خوش بگذره... گفته بود...
انتخاب با خودتونه که بمونید یا برید...
 
نکنه داریم از قطار پیاده میشیم دونه دونه؟
خسته نشو ازمون...
حتی وقتی ما کم میاریم، اشتباه میکنیم، داشته هامونو به باد میدیم، عقب میریم، جا میزنیم، نمی فهمیم، وقتی ما اصلا خوب نیستیم
چون تو خوبی... چون یه نفس این زندگی ارزش نداره بی تو...
ولی غالبا شعور ما نمیکشه اینو بفهمیم!
 
+تاوان سنگینیه... ببخش! 
 
+بی
 
توی وجودم احساس خالی بودن میکنم ، حس بی پناهی ، بی آینده،بی هیچیز. کلمات اونقدری قدرت ندارن که وقتی مینویسم از درون حس خالی بودن میکنم ، بتونم بیان کنم که چقدر تهی و خسته و افسرده‌م . هیچ رمقی برای ادامه دادن ندارم، هیچ امیدی ایضا. حس رهاشدگی میکنم . حس ادمی که توی غربت گیر کرده باشه و هیچ کس نباشه که اون رو به یه چای گرم دعوت کنه. حس آدمی که توی سیاهی پیش میره .. حس آدمی که خودمم ، که روح و جسمش تاریکه .
مردمی بودند در تاریخ دور
سربلند و شادمان ، پر شرّ و شور
صنعتی پر رونق و کسبی حلال
غرق خوشحالی به دور از هر ملال
اختلافی شد سر مرز و حدود
اصل مطلب بود آبی از دو رود
حاکم یک سرزمین با ادّعا ،
گفت مال ماست این رود هر دوتا
حاکم همسایه با صبر و وقار ،
گفته است هستیم ما هم در کنار
از دو رود جاری در منطقه
برده ما هم سهم ، حرفی منطقه
حرف همسایه پذیرفته نشد
نطفه ی جنگ و جدل ها بسته شد
گشته درگیری چو آتش شعله ور
هر یک از هرسو به دیگر حمله ور
ادّعای بیخودی از ح
حامد همایون نارفیق
دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام نارفیق
Download New Music Hamed Homayoun - Narefigh
​​​​​​​
من که درداتو بغل کردم برات دستمو تا ته عسل کردم براتمن که بارونی شدم دور و برت اما خورشیدو گرفتم رو سرتای دلیل گریه ی رو گونه هام رفتی بالا اما از رو شونه هامفکر میکردم مثل جون بودم برات اما نه من نردبون بودم براتمن کنار هیشکی دردم کم نشد من رفیقامم عوض کردم نشدهمه ی یک جوری نشون دادن بدن اونا که دورم بودن دورم زدنمن کنار هیشکی دردم کم نشد م
حامد همایون نارفیق
دانلود آهنگ جدید حامد همایون به نام نارفیق
Download New Music Hamed Homayoun - Narefigh
​​​​​​​
من که درداتو بغل کردم برات دستمو تا ته عسل کردم براتمن که بارونی شدم دور و برت اما خورشیدو گرفتم رو سرتای دلیل گریه ی رو گونه هام رفتی بالا اما از رو شونه هامفکر میکردم مثل جون بودم برات اما نه من نردبون بودم براتمن کنار هیشکی دردم کم نشد من رفیقامم عوض کردم نشدهمه ی یک جوری نشون دادن بدن اونا که دورم بودن دورم زدنمن کنار هیشکی دردم کم نشد م
مفهوم گوش دادن:
گوش دادن مستلزم پذیرش سخن دیگری با جان است و غیر از شنیدن است که یک عمل فیزیولوژیک است
گوش دادن به این معنا منحصر به انسان نیست بلکه تمام موجودات عالم دارند به هم گوش میدهند
اولین نوع گوش دادن گوش دادن به خود است
اما گوش دادن کار ساده ای نیست و موانع زیادی بر سر راه آن است
پس برای گوش دادن باید ابتدا یک سکوت درونی ایجاد کرد
هنگام گوش دادن زبان و بیان شاید یک منبع اصلی باشد اما مکث و حالات منبع مهم تری است که برای درک آنها نیاز به
نکات آموزشی  
عوامل بد خطی دانش آموزان
الف) گرفتن شست و دور بودن خیلی زیاد نوک قلم از انگشتان و صحیح نبودن جهت کاغذ و درست نبودن جهت حرکت قلم اتفاق می افتد.
ب) راست نویسی بیش ازحد: عواملی مثل بسیار دور بودن بازو ازبدن وبسیار نزدیک بودن انگشتان به سرقلم - هدایت قلم به تنهایی توسط انگشت سبابه – نا صحیح بودن جهت  کاغذ در ایجاد آن موثر می باشد.
پ ) پرفشار نوشتن که بر اثر فشار دادن بیش از حد انگشت سبابه و استفاده از قلم نا مناسب
ت ) کم رنگ نویسی بیش از
بازی هل دادن اشیاء
آنچه تحقیقات درباره بازی هل دادن اشیاء می گوید:
اگر نرون های مغز مرتبط با بینایی و مهارت های جنبشی در سنین ابتدایی ورزیده نشوند، در بزرگسالی به قدر کافی شکل پذیر نخواهد بود و برای بسیاری از تجربیات، از نو متصل نخواهد شد.
هل دادن و بازی های مربوط به آن، به کودک احساس قدرت و توانایی می بخشد....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید...
بازی هل دادن اشیاء
یاعلی سرفصل خوب درعبادت بودن است/عشق حیدرمعنی آن باولایت بودن است/گشته آغاز پرستش باعلی و مصطفی/شیعه راگویم که بااو درسعادت بودن است/کیست مانندولایت ریشه دین مبین/سروقامت مثل حیدردرشجاعت بودن است/یاوران حضرت او قله های افتخار/رمزاسلام محمدبا بصیرت بودن است/حامی خوب علی شدمثل زهراو حسین/کربلاقاموس دینی درصلابت بودن است/رهبرم سیدعلی راهست تیغ ذوالفقار/چون سلیمانی برایش درارادت بودن است/میرسدکم کم ظهور مهدی صاحب زمان/مسلمین آنجا زمان باش
سلام دوستان
بابای من که هم توانایی داره، هم میتونه منو داماد کنه منو بیچاره کرده، یک روز میگه این خونه برای تو هستش، یک روز میاد میگه این زمین برای تو باشه و ...
هر چی بهش میگم بابا بیا منو داماد کن فردا تو پرونده ت این همه گناه می نویسن که حالت گرفته بشه ، بابا اگر من نخوام اول مدرک لیسانس و بالاتر بگیرم کی رو باید ببینم، هر چی میگم با ازدواجم میشه ادامه تحصیل داد قبول نمیکنه، خانوادهای ما معمولا 18 سالگی داماد و عروس بودن، حالا به ما که رسید بای
« ۸ سال دوری از سینما تقاص این فیلم بود و گلایه‌ای هم ندارم، چون هرچیزی تاوان دارد و من «زمهریر»را ساختم و تاوانش را هم پس دادم. اما تاریخ گواه من و شما در «زمهریر» است. مطمئن باشید این فیلم روزی اکران خواهد شد، چون هیچ فیلمی تا ابد توقیف نمی‌ماند و بالاخره روی پرده می‌رود.» علی رویین‌تن؛ کارگردان «دل‌شکسته» |ana.ir|
 
پ.ن: مثل فیلم سینمایی«پارادایس» که در نهایت از توقیف درآمد.
سوال: 1/ به نظر شما چرا بعضی فیلما یه حرفایی میزنن که توقیف میشن؟ و 2/
یکی از مواردی که قصاص را منتفی می‌کند اعلام گذشت اولیای‌دم از اجرای حکم قصاص است که این امر ممکن است با گرفتن غرامت به میزان دیه یا به مصالحه کمتر یا بیشتر از دیه باشد یا عفو مجرم بدون گرفتن دیه و به‌طور رایگان صورت گیرد.هنگامی که قتلی رخ می‌دهد، بستگان مقتول در پی قصاص قاتل و گرفتن تاوان خون متوفی برمی‌آیند. قصاص حق است اما ممکن است برخی از اولیای دم به دلایل متفاوت خواه نیاز مالی، خواه نیکوکاری و بخشش قاتل از قصاص گذشت و جان انسان دیگری ر
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانماز خوبان "خاطره"و از بدان "تجربه"میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!وبهترین ها"دوست"حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.هرکس هر چه به سرم آورد فقط خودم میباشماگر جواب هر جفایى بدى بود،داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.اگر همان اندک مهربانیم را از بر نشدند.اگر خوبى کردم و بدى دیدمکنار میکشم!!!اما بد نمیشوم...زیرا این تنها کاریست که ا
از ده دوازده سال پیش میگم براتون!اندازه ی کف دست یک بچه بود که دیدمش و یکی از پاهاش زخمی،پاشو درمان کردم و تا به خودمون اومدیم دیدم بهم «وابسته» ایم و این شد که پیشم موندگار شد،حتی شب ها خودش از جای خودش به زور و شیطنت میومد بیرون و من متوجه میشدم میاد کنارم میخوابه،یه گوشه زیر پتو!ماه ها گذشت و ما شب و‌ روزمون باهم بود ولی زود بزرگ‌ شد و باید میرفت تو طبیعتش؛سخت بود برام اما به نظرم بهترین کار بود که برم رهاش کنم،وقتی گذاشتمش زمین وسط طبیعت،
این واقعیت است.من تو را باخته ام
آن موقع که قرار شد بین عشق تو، انتخاب کنم تو را باختم...وقتی عشق را بخواهی و نتوانی، آتش می گیریو من آتش گرفته اممن هر شب صدای تو را در قلبم می شنوم تو چطور؟ تو صدای گریه های مرا می شنوی؟تو هم روزگارت مثل من سیاه است؟توهم مرا هر لحظه خدا خدا می کنی؟می دانم، سوختن تاوان باختن تو بود...
کاهش میل دام به غذا دلایلی دارد که در زیر به آن ها اشاره می شود :
- طریقه غذا دادن به دام ها باید به گونه ای باشد که علوفه به طور یکنواختی در آخور قرار گیرد تا همه دام ها به یک نسبت از علوفه بتوانند استفاده نمایند .
- باید خوراک دام تازه و سالم باشد . زیرا خوراکی که کپک زده و فاسد است سبب می شود که میل دام کاهش یابد .
- عدم تهویه نامناسب در محل خوراک دهی : وجود گرمای شدید، کوتاه بودن سقف و نبود تهویه کافی سبب استرس گرمایی در دام ها می شود . همین مطلب س
میخواستم بی خیال شم 
اما نمیشه 
این روزا منو یاد روزای پیش دانشگاهی میندازه
همه وضعیتشون از من بهتره 
نمیدون معیار های من اشتباه بودیا بقیه دارن جو الکی میدن 
حس همون گمشده رو دارم که همه چیزو گم کرده ...
نه واقعا نمیخوام ناشکردی کنم ولی وقتی این چیزار میشنوم نگران آیندم میشم
انگار همه حواسشون بوده به یه موضوع و فقط من فکرشو نکردم 
نمیدونم چرا اینطوری شد 
ولی همه چیز خیلی عجیبه 
تو بگو من عجله کردم ؟ تاوان چیزی رو پس میدم ؟ اشتباه کردم ؟ جایی
انسان برای زندگی کردن نیاز دارد تا معنایی برای زندگی بیابد ، معنایی برای بودن ، معنایی برای وجود داشتن و ادامه دادن .
آنچه که به زندگی معنا می دهد همان چیزی است که در آن امید ادامه دادن را ایجاد می کند .
چیزی که امید را می سازد یک هدف است ، یک آرمان ، یک ارزش معنادار .
 
اگر میخواهید معنای زندگی خود را بیابید توصیه میکنم حتما کتاب انسان در جستوجوی معنا نوشته ویکتور فرانکل را بخوانید .
همچنین برای شناخت بیشتر خودتان به عنوان یک انسان از کتاب مثنو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اسپیس آی تی